English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7569 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
out and in U گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
delay U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
registers U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
registering U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
register U ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
delaying U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delays U دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
documented U فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
document U فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
documenting U فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
wash in U پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
horizontal U مدت زمانی که اشعه تصویر در صفحه نمایش به اول خط بعد برمی گردد از آخر خط قبل
loop U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
looped U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops U عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
shell out U خارج شدن به سیستم عامل وقتی که برنامه اصلی هنوز در حافظه است , پس کاربر به برنامه برمی گردد
link U تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
read U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
macroinstruction U دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
transparently U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
read U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
chiromancy U پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
skyward U بطرف اسمان بطرف بالا
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
torsion U پیچش
ten smus U پیچش
intorsion U پیچش
curvature U پیچش
deflection U پیچش
backing off U پس پیچش
deflections U پیچش
intortion U پیچش
buckling U پیچش
number of threads U تعداد پیچش ها
lock torque U قفل پیچش
torsion test U ازمایش پیچش
wrest U چرخش پیچش
wrested U چرخش پیچش
wresting U چرخش پیچش
wrests U چرخش پیچش
torsion recorder U ضباط پیچش
torsion modulus U مدول پیچش
torsion dynamometer U پیچش سنج
deflexion U انحراف پیچش
geometric twist U پیچش هندسی
resonantly U با پیچش و ارتعاش
resonances U پیچش صدا طنین
draw shot U ضربه با پیچش به عقب
curling U پیچش یا حلقه زنی
torque twist curve U منحنی گشتاور و پیچش
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
torsion resistant U مقاوم در برابر پیچش
eversion U پیچش کف پا به طرف خارج
torsional rigidity U استحکام در مقابل پیچش
intortion U پیچش ساقه انعطاف
resonance U پیچش صدا طنین
direction of thread U سوی پیچش پیچ
intorsion U پیچش ساقه انعطاف
crimp U پیچش وانقباض عضله درخواب
crimped U پیچش وانقباض عضله درخواب
crimps U پیچش وانقباض عضله درخواب
it follows that..... U چنین برمی اید که ....
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
twist U دوران حول محور افقی پیچش
twists U دوران حول محور افقی پیچش
it piques curiosity U حس کنجکاوی شخص را برمی انگیزد
function subprogram U ریزبرنامهای که مقدارمنفردی را برمی گرداند
I can manage that. <idiom> U من از پس این کار برمی آیم.
I can manage that. <idiom> U خودم از پسش برمی آیم.
outswinger U توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
I can manage, thank you. U خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I shall be back this day month . U درست یک ماه دیگه برمی گردم
mercury delay line U تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت
pickup message U پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
de scrambler U وسیلهای که یک پیام نامناسب را به حالت اصلی و مط لوب برمی گرداند
unsettling U آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
He is looking for trouble. U دنبال شر می گردد
permanent U حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent U رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
reset U دستوری که هر اجرای برنامهای رامتوقف میکندوکاربررابه صحفه نمایش یا BIOS برمی گرداند
resets U دستوری که هر اجرای برنامهای رامتوقف میکندوکاربررابه صحفه نمایش یا BIOS برمی گرداند
Spint not against heaven,it will fall back in thy . <proverb> U بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
The earth moves round the sun . U زمین بدور خورشید می گردد
covenants U که بین طرفین مبادله می گردد
He wont be back for another six months. U رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
reductase U دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
covenant U که بین طرفین مبادله می گردد
endless knots U طرح گره بدون انتها [که حالتی از پیچش نخ را بصورت متقارن و ستاره ای شکل به نگاره می بخشد.]
feedback U اطلاعات مربوط به تاثیرات سیگنال کنترلی روی وسیله یا ماشین که به کامپیوترکنترلی برمی گرددو
absolute address U وسیله ورودی مثل tablet یا mouse که مختصات نشانه گر را با بردارهای مخصوص برمی گرداند
non volatile U رسانه ذخیره سازی یا حافظه که داده را برمی گرداند حتی وقتی که برق قط ع شود
Everything goes back to its origin . <proverb> U باز گردد به اصل خود هر چیز .
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
at U بطرف
into U بطرف
levo U بطرف چپ
in- U بطرف
in U بطرف
proteranthous U دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
riffling U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
save all U چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
riffle U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
bargain hunter U کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
riffles U کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
abaft U بطرف عقب
on U بعلت بطرف
apporro U بطرف جلو
to win over to one's side U بطرف خوداوردن
aport U بطرف چپ کشتی
atop U بطرف بالا
upwards U بطرف بالا
cephalad U متمایل بطرف سر
riverward U بطرف رودخانه
toward U بطرف نسبت به
rearward U بطرف عقب
onwards U بطرف جلو
without U بطرف خارج
pakkorro U بطرف بیرون
orients U بطرف خاوررفتن
mesal U بطرف وسط
homeward U بطرف منزل
mesail U بطرف وسط
upward U بطرف بالا
forwards U بطرف جلو
homes U بطرف خانه
orient U بطرف خاوررفتن
home U بطرف خانه
edgewise U بطرف لبه
to the east of U بطرف مشرق
edgeways U بطرف جلوباشد
mediad U بطرف وسط
eastwards U بطرف مشرق
earthwards U بطرف زمین
earthward U بطرف زمین
downwards U بطرف پائین
manward U بطرف انسان
upgrade U بطرف بالا
upgraded U بطرف بالا
frontwards U بطرف جلو
coastwards U بطرف ساحل
frontward U بطرف جلو
dorsad U بطرف پشت
to U بطرف روبطرف
coastward U بطرف ساحل
with U بطرف درجهت
orienting U بطرف خاوررفتن
heavenward U بطرف اسمان
cityward U بطرف شهر
upgrading U بطرف بالا
upgrades U بطرف بالا
When one door shuts another opens. <proverb> U وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
forcing U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force U ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
polder U زمین پست ساحلی که بوسیله سد بندی مزروع گردد
outward U بطرف خارج بیرونی
astern U بطرف عقب پسین
gravitate U متمایل شدن بطرف
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
phototropism U گرایش بطرف نور
lean U تکیه دادن بطرف
leaned U تکیه دادن بطرف
southeastward U بطرف جنوب شرقی
leans U تکیه دادن بطرف
stern ward U بطرف عقب کشتی
stern wards U بطرف عقب کشتی
nobbled U بطرف خود اوردن
outwards U بطرف خارج بیرونی
inboard U بطرف مرکز کشتی
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
southern U جنوبا بطرف جنوب
deasil U متمایل بطرف راست
northeastward U بطرف شمال شرقی
norther U بیشتر بطرف شمال
biteuro chagi U ضربه پا بطرف اریب
northwestwards U بطرف شمال غربی
upstroke U خط منبسط بطرف بالا
cephalad U متمایل بطرف راس
upthrust U حرکت بطرف بالا
uptilt U بطرف بالا کج کردن
upwell U بطرف بالا رفتن
athwart U از طرفی بطرف دیگر
ashore U بکنار بطرف ساحل
adaxial U متمایل بطرف محور
nobble U بطرف خود اوردن
downstroke U ضربه بطرف پایین
nobbles U بطرف خود اوردن
nobbling U بطرف خود اوردن
fronting U بطرف جلو روکردن به
gravitating U متمایل شدن بطرف
front U بطرف جلو روکردن به
gravitates U متمایل شدن بطرف
downswing U نوسان بطرف پایین
Recent search history Forum search
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com